توت کوشولووووو

میلیزابت

توت کوشولووووو

میلیزابت

بارووووووووووووووووووووووووووون!!

 

www.shym.blogsky.com  <--- وبه اصلیه من !!

 

هفته ی پیش قرار بود به رحمت ایزدی بپیوندم ولی نه..!! انگار هنو اینجا کار عقب مونده دارم خدا حیفش میاد منو ببره پیشه خودش!! میگه اگه برم شماها چیکا میکنین:دییییییی!! هیچی این دکترا پاک آدمو میترسونن من از 4 شنبه یه دردای در ناحیه ی شکم حس میکردم آقای پدرم که نیستن رفتن مونیخ سمینار پزشکی دارن منم تا آقای پدر میرن اینور اونور هی فرت و فرت بیماری های مختلف میان سراغم :دی !! دیگه مادرخانومی ما رو برد دکتر تا ببینیم چه مرگمونه:دیییییی !!رفتیم دکتر گفت چیزی نیست و 4 ، 5 نوع قرص داد گف تا فردا خوبی ولی فردا شد و ما هنو در حالت درد به سر میبردیم !! باز رفتیم دکتر معاینه کرد و عکس اینا گرفت بعد بم گفت احتمال داره افتادگی رحم پیدا کرده باشی !! حرکات سنگین که انجام ندادی؟؟!! منم که یادم اومد 2 شنبه تو مدرسه کلی وحشی بازی کرده بودم گفتم چرا و توضیح دادم چیکارا کردم!! گفت برو خونه به حالت چپه بخواب !! ما هم پاها رو تکیه داده بودیم به دیفااااااااار چپه خوابیدیم:دیییی!! خلاصه جمعه شد و درده شدیدتر شد و لی خوب نشد !!‌رفتیم گفتیم که اینجوریاس یهو دکتره گفت شنبه باس عمل شی :((((((((((((( !! ما هم که عاشق اتاق عمل واینجور مسائل کلی ذوق مرگولیده شدیم !! (از بچگی تا حالا آرزو داشتم یه بار برم زیره تیغه جراحی یکم فاز بده:دی) ولی بعد که فهمیدیم قراره چه بلایی سرمون دراد گفتیم نهههههههههههههه !! من عمل نمیخوااااااااااااام !! خلاصه که خدا حسابی ما رو ترسوند !! به نظر من تصمیم داشت تلافی کنه !! از بس من گفتم من از بچه جماعت بدم میادا خدا خواست یه کارمون کنه که تا زنده هستیم آرزوی نی نی رو به گور ببریم :))‌ !! خلاصه که اینجوریا ولی موفق نشد و من خوب شدم !! خدا دلش برام سوخت !! ولی من هنوزم میگم نی نی دوس ندارم :دیییییییی !! ولی اگه مادرخانومی به داده من نمیرسیدا من الان به جای اینکه بیام واس شما آپ کنم رو تخت بیمارستان لم داده بودم و کلی دسته گل و کمپوت نسیبم میشد !! البته جاتون خالی یه یه روزی بستری شدیم تو بیمارستان !!!!!! دلم واس بیمارستان تنگ شده بود منی که بیمارستان یه جورایی خونه ی دومم حساب میشد 3 ماهی بود بش سر نزده بودم که ایندفعه باز رفتم :دی !!! این عضلات شکمم افتاده بودن پایین داشتن فشار وارد میکردن آخه من ورزکارم همه بازو و شکمم عضله اس فقط (:دییییییی)!!

الان که دارم اینو میتایپم اینجا داره بارون میباره (ساعت 13:32 روز 5 شنبه !!) !! بارون دوس دارم خیلییییییییی !!!!! نشستم میز کامپیوترم و نزدیک به پنجره گذاشتم دارم هم میتایپم هم بارون میخورم:دیی !! این قطره های بارون دارم میخوره تو صورتم حال میده !!!!!! چقدم بارونش شدیده !! و نکته ی جالب اینجاس که هیچ ابری هم در کار نیست هوا آفتابیه آفتابیه :دیی !! ازینجا به این نکته پی میبریم که خداا جوووووووونم منو خیلی دوس داره چون امروز تو مدرسه به کیامهر جونم گفتم بدجوری دلم هوس بارون کرده !! الانم که داره بارون میاد !!!!!! وای امروز یک امتحان فیزیک خیفتی ازمون گرفتن که از قبلیه هزار برابر سخت تر بود دعا کنید اینم خوب داده باشم مرحله دوم قبلیه بود !!!!!! این خیلی حیاتیه !!!!!!

بعد از ظهر قراره کیامهر بره سگ بازی کنه !!!!!‌امروز لجه منو در اورده بود میدونه من سگ خیلی دوس دارم هی جلوم میگفت که دختر داییش 2 تا توله سگ پمشالو (میخوااااااااااااااااااااام) خریده امروز میره ببینتشون !!!!! خیلی نامردی کیامهر منم میخوام بات بیااااااااااااااااااااااام !!!!! شنبه امتحان هندسه و عربی داریم خدااااااااا الان 2 هفته اس که پش سره هم داریم هر روز امتحان میدیم دیگه همه بچه ها بریدن !!!!! به اینجااام رسیده !!!

ساعته ورزش بود بعد داشتیم بسکت بازی میکردیم !! تا توپ میرسید دسته من میرفتن تو سبد یهو زهرا ورداشت گفت خدا این میلی رو از رو زمین بردار (اونا 8 بودن ما 42 که 36 تا گلش رو خودم زده بودم تو کوارتره اول و دوم )یهو تو پ محکم خورد تو دماخم خونالوده شدم تعویض بازیکن شد !!! بعد گفتم زهرا خیلی نامرده الان اگه دماخم میشکست چیکار میخواستی بکنی !!!!! نامرد توپه خیلی هم محکم خورد !!! هرچی فیزیک خونده بودم از کله ام پرید !!!

از 1 شنبه باز کلاس زبانمون شروع میشه (هوووووووووووووووووووررررررررررااااااااااااااااااااااا)

نمیدونم تو مدرسه خیلی بیش از اندازه مشهور شدم تو سالن که راه میرم همه با انگشت نشونم میدن میگن این میلیه !! ازین وضع خوشم نمیاد آدم یه حس بش دس میده فک کن 500 نفر تو مدرسه بشناسنت !! بعد به مامان و بابا شونم بگن اونام مشتاق شن که تو رو ببینن بعد وقتی از مدرسه بیای بیرون که بری خونه از کنار هر ماشینی که رد بشی دختره به باباش بگه« بابا این همون دخترس که میگفتم !! نگاش کن » !! نمیخووووووووام !! شهرت رو دوس دارم نه تا این حد !! فک کن حتی دبیراییی که امسال باهاشون نداریم مشتاق شدن منو ببینن !!! حالا من چه توفه ای هستم انگار !! البته میدونم خیلی خوشکلم (:دیییییییی) !!

دیروز(2 آبان) تفلد زینب جونم(خواهر زهرا دوست جونم) بود !! من واسش یه تاپ خوشمل بردم کیامهر واسش گردنبند خریده بود ، زهرا هم واسش شال گرفته بود!! جالب اینجا بود که خودشم نمیدونست تفلدشه حسابی قافلگیر شد :دییییی !!

شِرت و شَرند 1 : من شهرت نمی خووووااااااااااااااااااام !!!

ش.ش 2: میدونستید همه منتظرن من رتبه اول کنکور رو بیارم ؟؟!! (چه توقعات)

ش.ش 4 : دلتون بسوزه الان میرم بارون بازی :دیییییی !!

 

تـــــــاتا